درود بر امام جواد، آن روشنگر حقیقت محمّدیّه
روزگار غریبی بود، بی هیچ روزنی به روشنایی.
مردمان گرفتار شب بودند و راههای پرپیچ و خم و کرانههای ناپیدا.
دروغ و دورویی، به ظاهر از حق و برپاداری استوانههای آن سخنگفتن و در خفا، شریانهای حق را بریدن، سیاست راهبردی حکومت بود.
در این میان، میانداریکردن و مردمان را به برکههای زلال، رهنمودن و از گندابها پرهیزدادن، کاری بسدشوار بود و توانفرسا.
امامِ جوان، با این دسیسهٔ بزرگ، رویارو بود. نشاندادن «راه» از بیراهه، بیراههای که با تمام بوق و کَرنا و علمای درباری، «راه» نموده میشد، به هوشیاری و تدبیرگری نیاز بود، که امام جوان، از این هوشیاری و توان تدبیرگری، برخوردار بود و رایَت جهاد تبیین را در آن عصر تاریک، که از همهسوی، تاریکی میبارید، برافراشت و روشنگرانه، در دلِ شب، «راه» را از بیراه، شناساند و دست تزویرگران را رو کرد و با برهان و استدلال، نمایاند که مأمون و دستگاه حکمرانی او، و علمایی که دین را سرِ دست گرفتهاند و به نام دین، مردم را به درّههای مرگ و نیستی درمیافکنند، شیّادانی بیش نیستند و با سیرهٔ رسول خدا هیچ سازواری و سازگاری ندارند.
امام زیرکانه و هوشیارانه، عرصهٔ تبیین را به دربار خلیفه کشاند و در برابر کَبّادهکشان دین، قهرمانانه ایستاد و زلال دین، همان حقیقت محمّدیه را، که از قرآن سرچشمه میگرفت به جویبار ذهنها جاری ساخت و انقلاب و حرکتی شکوهمند آفرید، تا آنجاکه وجود مقدّساش را برنتابیدند و در جوانی طومار زندگیاش را پیچیدند، امّا نتوانستند طومار «راه» روشنی که آن بزرگوار، خردمندانه و در پرتو منطق دین، آموزههای وَحیانی و سیرهٔ ناب اجدادش، رسم کرده بود، در هم پیچند و مردم را از حرکت در آن راه روشن بازدارند؛ در حقیقت، حکومت غاصب، طومار خود را در هم پیچید و نقاب از چهرهٔ کریه و نفاقآلود خود برداشت.
درود بر امام جواد
آن روشنگر حقیقت محمّدیه